به چه مانند کنم موی پریشان تورا؟
به دل تیره شب؟
به یکی هاله دود؟
یا به یک ابر سیاه
که پریشان ده و ریخته بر چهره ماه؟
به نوازشگر جان؟
یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم؟
یا بدان شعله شمعی که بلرزد ز نسیم؟
به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟
به یکی نغمه جادوییاز پنجه گرم؟
به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر؟
یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب؟
به غزل های نوازشگر حافظ در شب
یا به سرمستی طغیان گر دوران شباب؟
به چه مانند کنم سرخی لبهای تورا؟
به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه؟
به شرابی که نمایان بود از جام بلور؟
به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟
به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن؟
یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ؟
مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟
به بلوری رخشان؟
یا به پاکی و دل انگیزی برف؟
به یکی ابر سپید؟
یا به یک مخمل خوشرنگ نوازشگر گرم؟
به یکی چشمه نور؟
یا به سیمای گل انداخته از دولت شرم؟
به پرندی که کند جلوه گری در مهتاب؟
به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه؟
یا به یاقوتی که رود نرم و سبک در دل آب؟
به چه مانند کنم؟
من ندانم
به نگاهی تو بگو
به چه مانند کنم ..........؟