پیامک و دلنوشته های غمگین
من پذیرفتم شکست عشق را…من پذیرفتم که عشق افسانه است…این دل درد آشنا دیوانه است…میروم از رفتن من شاد باش…از عذاب دیدنم آزاد باش…گرچه تو تنها تر ازمن میشوی…آرزو دارم ولی عاشق شوی…آرزو دارم بفهمی درد را… تلخی برخورد های سرد را…
::
پیامک های غمگین
::
پشت این بغض ، بیدی لرزان نشسته که خیال میکرد با این “بادها” نمیلرزد!
::
پیامک های غمگین
::
نگران شب و روزهام نباش، تنها نیستم!بالشم،هق هق گریه هام ،قرصام،اهنگام،لرزش دستام همه هستن…
::
www.soca.ir
پیامک های غمگین
::
وقتی با مشت هاش قلبم رو می شکست . . .
همه ی فکرم به این بود که مبادا دستاش زخمی شه . . .
::
پیامک های غمگین
::
شکستگی رفع بلاست . . .
ولی باور نمی کند دلم . . .
::
پیامک های غمگین
::
به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدمو ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی……
::
پیامک های غمگین
::
www.soca.ir
ﭘﻴﺸﺎﻧﻰ ﺍﻡ ، ﭼﺴﺒﻴﺪﻥ به ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ، ﺧﻴﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺭﺍ …
ﻋﺠﺐ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ !
::
پیامک های غمگین
::
میبینی خدایا داشتیم قایم باشک بازی میکردیم اون چشم گذاشت من قایم شدم اون یکی دیگه رو پیدا کرد و من تنها شدم.
::
پیامک های غمگین
::
وقتی باران می باردبه یادآور اشکهایم را که باریدند و توخندیدی…
::
پیامک های غمگین
::
دل یه آدم واسه نوشتن بهانه میخواهد
و برای ننوشتن بهانه ها …
وقتی هیچ کدوم نباشه
سکوت تنها واژه ایست ک
تو را و بودنت را انکار نمی کند.
::
پیامک های غمگین
::
لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای و خیره به آسمان
و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی میکند
زیرلب میگویی : دیگه مهم نیست…
::
پیامک های غمگین
::
www.soca.ir
تو چه ساده می روی و …
من!
چقدر دوستت دارم هایی که بست نشسته بر گلویم!
::
پیامک های غمگین
::
اگــــر دیوانگی نـیـسـت پس چیست ؟
وقتی در این دنیای بـه این بزرگــــی
دلت فقط هــــــــــوای یک نفر را میکند…!
::
پیامک های غمگین
::
تــــا آخــر عمـــــرت مـــدیونی . . .!
بـــﮧ کـسی کــﮧ بـــاعث شــدی . . .
بــــعد از تــــو دیگـــــﮧ عـــاشـق هیچــــکـس نشــــﮧ . . .؛
می فهــــمی . .؟!؟!
ایـــن بزرگــــتریـن گــــنــاهــﮧ . . .!
::
پیامک های غمگین
::
www.soca.ir
خستگی همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین آخرین جرعه های امید است
وقتی لیوان تا به لبت می رسد از دستت می افتد
و تو می نشینی بر کف آشپزخانه
و بغض های هزار ساله ات را می شکنی …
زار زار …